پرنده های قفسی، عادت دارن به بی کسی
عمرشونو بی هم نفس، کِز می کنن کُنجِ قفس
نمی دونن سفر چیه، عاشقِ در به در کیه
هرکی بریزه شادونه، فکر می کنن خداشونه
یه عمره بی حبیبن، با ا?سمون غریبن
این همه نعمت ، اما همیشه بی نصیبن
تو ا?سمون ندیدن خورشید چه نوری داره
چشمه ی کوهِ مشرق چه راه دوری داره
چه می دونن به چی میگن ستاره
چه می دونن دنیا که یا بهاره
چه می دونن عاشق میشه چه ا?سون،پرنده زیرِ بارون
تو ا?سمون ندیدن خورشید چه نوری داره
چشمه ی کوهِ مشرق چه راهِ دوری داره
قفس به این بزرگی کاشکی پرنده بودم
مهم نبود پریدن ولی برنده بودم
فرقی نداره وقتی ندونی و نبینی
غصه ت میگیره وقتی میدونی و میبینی
.......................................................................................................
پ . ن : آهنگ بسیار زیبای پرنده های قفسی قمیشی با اون صدای محشر اول صبح تو ماشین حالمو خوب میکنه .. خدایا شکرت
راستی شاید امروز در گوشه کوچک قلبمان کنار همان گوی نورانی و گرم بطن چپمان یک قناری نازنین نصب شود .. شاید ...!!!